بد عادتی!!!
سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۳۱ ب.ظ
پدری برای پسرش تعریف میکرد که :
گدایی بود که هرروز صبح وقتی از این کافه ی نزدیک دفترم می اومدم بیرون جلویم را می گرفت.
هر روز یک بیست و پنج سنتی می دادم بهش... هر روز
منظورم اینه اینقد روزمره شده بود که گدائه حتی به خودش زحمت نمی داد پول رو طلب کنه .
فقط براش یه بیست و پنج سنتی می انداختم.
چند روزی مریض شدم و چند هفته ای زدم بیرون و وقتی دوباره به اونجا برگشتم می دونی بهم چی گفت؟
پسر : چی گفت پدر؟
می گوید: سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهکاری...!
بعضی از خوبی ها و محبت هامون ممکنه باعث بدعادتی طرف مقابل شده و به وظیفه ما تبدیل شود.
- ۹۵/۰۶/۱۶