چشمهایش ...

- دختر! این‌طور به من نگاه نکن!

این چشم‌های تو، بالاخره مرا وادار به یک خبطِ بزرگ در زندگی خواهد کرد...!

+این خبطِ شما، آرزوی من است...!

|بزرگ‌ علوى|

او ...

---

‏ و خداست که غافل گیر میکند تقدیر را

خدا را چه دیدی؟؟؟

بین همین غمها

شاید ورق برگشت...

شاید دلت لرزید

شاید دلت برگشت....

(یگانه حق پرست) 

---

خودش میدونه کی همه چیو درست کنه ، من چرا عجله دارم ؟

هیچ وقت ...

هیچ وقت با استادی که نمیشناسین و سال اول تدریسشه درس نگیرین 

هیچ وقت...

از طرف یه داغ دیده که فردا میانترم داره }:

#روایت_کرمانشاه

این مطلب هیچ گونه ارزشی ندارد و تنها بازتابی است از آنچه که برای من اتفاق افتاد !

---

بیست و یک آبان یکهزار و سیصد و نود و شش

ساعت 20:00

بعد از اینکه از دانشگاه برگشتم به خاطر خستگی زیاد رو مبل دراز کشیده بودم که خوابم برد .

ساعت 21:48

توی خواب بودم که یکهو خونه شروع به لرزش کرد ، بلند شدم دیدم بابام داره تلوزیون نگاه میکنه ، اون گفت من بقیه رو بلند میکنم تو هم برو در رو باز کن ، کلید رو پیدا کردم و رفتم در خونه رو باز کردم اون ها هم پشت سرم اومدن از در که بیرون رفتم برق کل شهر قطع شد

ساعت 21:49

بعد از حدود 45 ثانیه لرزش زلزله تموم شد ، ما و همه ی همسایه ها توی کوچه بودیم.

با توجه به اینکه توی یک ماه گذشته این منطقه چندبار زلزله اومده بود فرض ما بر این بود که بازم منطقه ما زلزله اومده

ساعت 22:00

اعلام اینکه زلزله در خیلی از نقاط کشور احساس شده ، بعد از این بود که نگرانی ها شروع شد و زنگ میزدیم به بقیه خانواده و فامیل ها 

ساعت 22:15

مرکز زلزله نگاری کشور اعلام کرد که زلزله ای به بزرگی 7.3 ریشتر در ازگله اتفاق افتاده اما شبکه های تلوزیونی مرکز زلزله رو حلبچه عراق اعلام میکردن 

ساعت 22:30 

با چندین بار تماس گرفتن میشد برای چند ثانیه با یک نفر حرف زد اونم با قطع و وصل شدن زیاد ! خدارو شکر اکثرا سالم بودن 

چندتا از اقوام هم که سرپل ذهاب بودن با وجود تخریب خونه هاشون در سلامت کامل بودن 

ساعت 23:00   

دوتا برادرم و چندتا از اقوام به خاطر اینکه خونه هاشون آپارتمانی بود اومدن خونه ما از ساعت 23 به بعد ما داشتیم اخبار رو نگاه میکردیم و توی گروه ها و کانالهای محلی پیگیر اخبار بودیم 

بیست و دوم آبان یکهزار و سیصد و نود وشش تا امشب

از اون شب فاجعه بار ما و اکثریت مردم ایران همه پیگیر این حادثه و با غم از دست دادن تعدادی از هموطنا و همشهریامون درگیر هستیم، من خودم اونجا نرفتم فعلا با یکسری از دوستان قرار شده بعد از اینکه این تب کمک همگانی خوابید اونجا بریم چون اونموقع افرادی که برای کمک میرن خیلی کمتر میشن و نباید اون منطقه فراموش بشه !

---

یکسری حاشیه های سیاسی و اجتماعی اینجا بود که اونارو بعدا مینویسم ، خیلی ها هم از این حاشیه ها خبر دارن !

 

با غم انگیزترین حالت کرمانشاهم چه کنم

آه از این درد

که جز مرگ منش 

درمان نیست ...

...

آه کرمانشاهم ...

حکایت ها دارد ...

یه عکس به دیوار اتاق بود ...

زائرای ایرانی که تو خونش مهمون بودن ازش پرسیدن این عکس کیه ؟

گفت : شوهرمه ، توی جنگ با ایران شهید شده !

گفت صدام مجبورشون کرده بجنگن ... حالا میخوام به زائرای ایرانی خدمت کنم تا ثوابش برسه به روح شوهرم .

شبکه افق

حکایت ها دارد #اربعین

---

من یه چیزی خوندم ، عربستان و کویت ایران رو تهدید کردن ،

اولا ما هیچ ما نگاه

دوما تو روز شهادت سردار طهرانی مقدم توجهشون رو جلب کنیم به شهاب سه تولید سال 77 الان سال نود و شیش یعنی بیست سال پیشرفت (:

غمگین شود ...

سامرا معنیش اینه که هرکسی اونو ببینه شاد میشه ! 

اما الان اگه بری اونجا تنها چیزی که نمیبینی اثری از شادیه ... 

شهر تقریبا خالی شده اثر گلوله رو در دیوار ها کاملا معلومه ، هرجارو نگاه میکنی یا نظامی میبینی یا تانک و ضد هوایی ... بعد از اینکه یکم پیاده میری به حرم میرسی ... از دور که میری هنوز آثار انفجار سال 2006 هست ... ضریح و گنبد رو درست کردن ولی جاهای دیگه مونده ...

سامرا غریبه اگه عتبات رفتین حتما سامرا برین ! 

الهی ...

الهی 

این الطالبُ بدم المقتول بکربلا ؟

...

کاش هیچ وقت این روزا تموم نمیشد ...

خداحافظ بهشت زمین ...