میم حا

آدمی که شبیه همه نیست !

میم حا

آدمی که شبیه همه نیست !

سلام خوش آمدید

تمام عمرمون با یه فکر اشتباه میگذره همیشه فکر می کنیم فرصت برای جبران هست 

از کودکی هروقت کار اشتباهی میکنیم همه مارو میبخشن .... در واقع عادت کردیم به بخشیده شدن به فرصت جبران داشتن ... شاید برای همینه که هیچوقت اشتباهاتمون رو ترک نمی کنیم ...

این داستانه یک عادته .... عادتی که اگه میخواین بفهمین با آدم چیکار میکنه ایندفعه موقع پوشیدن شلوار اول پای چپتون رو بکنید تو ...

عقل زندگی رو هدایت نمیکنه این عادته که مارو هدایت میکنه ... عادت کردیم ظهر ها بیدار بشیم ... هیچ کاری نکنیم و منتظر بمونیم همه چی خود به خود درست بشه عادت کردیم فقط از اوضاع بنالیم ... زندگیمون شبیه یه زندان شده که هر روز یک سری کار رو از روی عادت انجام میدیم  ‌‌‌... زندانی که اول ازش بدت میاد ولی کم کم عادت میکنی بهش و روزی میرسه میبینی بهش وابسته شدی ! 

یکی از بزرگترین مشکلاتمون اینه که فقط از مشکلاتمون حرف میزنیم بشکنید این عادت رو  از خوشی ها بگید ...


مثنوی یک قصه‌ای دارد حکایت یک گاو است که از صبح تا شب، توی یک جزیره سبزِ خوش آب و علف مشغول چراست. خوب می‌چرد، خوب می‌خورد، چاق و فربه می‌شود، بعد شب تا صبح از نگرانی اینکه فردا چه بخورد، هرچه به تن‌اش گوشت شده بود، آب می‌شود. حکایت آن گاو، حکایت دل نگرانی‌های بی‌خود ما آدم‌هاست. حکایت‌‌ همان ترس‌هایی، که هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد، فقط لحظه‌هایمان را هدر می‌دهد. یک روز چشم باز می‌کنی، به خودت می‌آیی، می‌بینی عمری در ترس گذشته و تو لذتی از روز‌هایت نبردی. معتاد شده‌ایم، عادت کرده‌ایم هر روز یک دلمشغولی پیدا کنیم. یک روز غصه گذشته ر‌هایمان نمی‌کند، یک روز دلواپسی فردا. مدتی‌ست فکرم مشغول این تک بیت «باید پارو نزد وا داد» شده است.

خوب است گاهی، دلمان را به دریا بزنیم، توکل کنیم و امیدوار باشیم موج بعدی که می‌آید ما را به جاهای خوب خوب می‌رساند. باور کنید‌‌ همان فکرش هم خوب است، شما را به جاهای خوب خوب می‌رساند.


پی نوشت : 

گاهی باید خودتو از قید مجازیت جدا کنی و  به خودت فکر کنی نه به کامنت و پستات (:

در شب گیسوان تو رو حتما بشنوید (:

  • ۶ نظر
  • ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۴۲
  • میم حا

امروز خواستم از چاقی بنویسم بعدش فک کردم یه چیز دیگه بنویسم بعدش گفتم نه بزار درباره اتفاقات جال امروز بنویسم آخرشم گفتم بزار دوتا موضوع رو بنویسم :|

حالا نخونین تهش بگین که چی مثلا ها |: اگه میخواین همین الان بگین برین اون پایین بگین کُت کُتتان مکنم |:

آقا ما امروز رفتیم رو ترازو در کمال ناباوری دیدم عهههه |: چند کیلو اضافه شدم اون چند کیلو هم دو مَن بود ... همونجور که میدونین چاقا چاق نیستن در واقع یکم قابل رویت تر از شمان (: منم الا قابل رویت تر تر شدم ^_^ بعدشم همونطور که میدونین چاقا مهربونن و دلیلش هم اینه که فهمیدن اگ مهربون باشن میتونن به غذای بیشتری برسن ، در واقع یک چاق تورو نمیخواد غذاتو میخواد (((:

یکی رو تو اینستاگرام دیدم خیلی خوش هیکل بود زدم بلاکش کردم همین بیان خودمون خوبه همه چاق و خپلن (((: یکی از مزایای چاقی اینه شما لازم نیست لباساتونو اتو کنین وقتی بپوشینش خود به خود چروکاش از بین میره (: 

اگه چاق باشی و چیپس و پفک بخوری میگن نخور چاق میشی |: اگه هم لاغر مردنی باشی میگن اینقد چیپس و پفک خوردی اینجوری شدی |: 

خلاصه نخور آقا خوب نیس ((:

وکلام آخر : 

ناموسا بیاین همه با هم چاق بشیم‌ کسی دیگه به ما چاقای مهربون گیر نده ((: (پی نویس رو حتما بخونین )

 

همیشه یکی از فانتزیام این بود قراره چجوری بمیرم |: امروز تو ساختمان پزشکان تو مطب دکتر نشسته بودیم یکی اومد گفت ساختمون بغلی آتیش گرفته مطب های کناری یکی یکی داشتن تعطیل میکردن و ما همچنان نشسته بودیم ... یهو برق ساختمون رفت ولی برق اظطراری مطب ها روشن شد و ما همچنان نشسته بودیم (: ... ماموران آتش نشانی داشتن میومدن و میرفتن و ما همچنان نشسته بودیم ... یعنی دود به حدی رسید گلومونو اذیت میکرد ولی ما همچنان نشستیم ... یکی دو ساعت گذشت یکی اومد داد زد آتش نشانی میگه ساختمونو تخلیه کنین ... گفتم داداش دو ساعت گذشته آتیش رو خاموش کردن آتش نشانی تازه یادش افتاده ! بعدشم پلاسکو که نیس دو طبقه پاساژه چی میخواد بشه ... بعد اون کاشف به عمل اومد نامزد طرف تو مطبه با مادرزنش و نگران نامزدشه |: بعدش مادر زن گفت شما برین بیرون یه دوری بزنین تا من میام ... مام چون بدون نوبت رفته بودیم تا آخرین نفر ایستادگی کردیم و برگشتیم (: 

اونجا بود که فهمیدم مرگ با آتیش میتونه جالب انگیز باشه (((:


پی نوشت : حالا ما گفتیم‌ چاق ولی شما فک نکنین با یه گردالی طرفین |: من چاق نیستم یکم اضافه وزن دارم در حد بیست کیلو فقط چیزی نیست که |: بعدشم ما چون علاوه بر چاقی یکم دراز هم هستم چاقی زیاد معلوم نیس ((: 

در حقیقت من دریژ کُتی چاخ هستم ((:


فیزیک تایم ! رو فراموش نکنید (:

  • ۸ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۱
  • میم حا

سلام ...

من دانشجوی فیزیکم و میخوام تا اونجایی که از دستم بر میاد به بقیه کمک کنم ...

پس اگ راهنمایی میخواین ، یا سوال و توضیحی در محدوده موضوعات زیر میخواین در قسمت نظرات همین پست سوال یا لینک تصویر سوال رو بفرستید ... در حد دانش خودم بتونم کمکتون کنم (:

موضوعاتی رو که در زیر هستن بلدم (به غیر از فیزیک 3 که دارم یادآوری میکنم) بقیه موضوعات هم در آینده اضافه میشن 

اگر امکانش بود این لینک این پست رو گوشه کنار یه پستتون بزنین شاید کسایی دیگه هم دیدن !



  • ۸ نظر
  • ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۴۱
  • میم حا
میم حا

دکتر برند : من از مرگ نمی ترسم من یک فیزیکدان هستم و تنها از زمان می ترسم
"در میان ستارگان 2014"

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب