محکم مثل سایه ها ...
من و سایه ام از کودکی تا نوجوانی با هم بودیم ...
در کنار هم در تمام لحظات ، دور بودیم از هم ولی خیلی نزدیک ، سایه ام رویایی بود ... از آن رویاهای دست نیافتنی ... در دست من بود ولی دست نیافتنی
زمان گذشت من و سایه ام به جوانی رسیدیم بازهم دور بودیم اما اینبار واقعا دور ..
|
ماهی زنجیری آب است ، و من زنجیری رنج
سایه را بر تو افکندم تا بت من شوی
نزدیک تو می آیم ، بوی بیابان می شنوم: به تو می رسم ، تنها می شوم
مرا راهی از تو بدر نیست
زمین باران را صدا می زند ، من تو را
سهراب سپهری
|
شاید ادامه دار !
- ۹۶/۰۶/۲۷